مروری بر کتاب خوشبختی و تعلیم وتربیت ، نوشتۀ نل نادینگز…
نل نادینگز (1929- ) فیلسوف اخلاق و تربیت امریکایی، که با آرای بحثانگیزش در حوزۀ فلسفۀ تعلیم وتربیت و فلسفۀ اخلاق پرواداری/ مراقبت شناخته شده، علاوه برا آرای فلسفیِ گیرا شخصیت جالبی هم دارد. او در کنار دکتری فلسفه، کارشناسی و کارشناسی ارشد ریاضیات دارد و بیش از پنج دهه در مقاطع مختلف تحصیلی، از دبستان تا دانشگاه، ریاضی و فلسفه درس داده. مادر ده فرزند و مادربزرگ دهها نوه است و در سال 2012 همسرش را بعد از شصت سال زندگی مشترک از دست داد. از نادینگز تاکنون کتابها و مقالات فراوانی منتشر شده که برخی از مشهورترین آنها علاوه بر کتاب خوشبختی و تعلیم وتربیت 1 از این قرار است: مراقبت: رهیافت زنانه به فلسفۀ اخلاق و تربیت اخلاقی (1984)2؛ داستانهایی که زندگیها روایت میکنند: داستان و گفت وشنود در تعلیم وتربیت (1991)3؛ فلسفۀ تعلیم وتربیت (1995)4؛ آغاز از خانه: مراقبت و سیاست اجتماعی (2002)5؛ درسهای مهم: آنچه مدارس ما باید آموزش دهند (2006)6 و تعلیم وتربیت و دموکراسی در قرن بیست ویکم(2013)7.
از آموزش وپرورش انتظار داریم برای کودکان ما چه کند؟ «هدف» تعلیم وتربیت چیست و چه باید باشد؟ نقاط ضعفِ شیوۀ رایج در تعلیم وتربیت کودکان چیست؟ جایگاه تربیت اخلاقی کجاست؟ آنچه به کودکان میآموزیم تا چه اندازه برای حال و آینده و موفقیت آنها در زندگی ضروری است؟ در مدارس آموزش برای زندگی شخصی و خوشحالی و خوشبختی چه جایی دارد؟ و … اینها و پرسشهایی نظیر این موضوع کتاب خوشبختی و تعلیم وتربیت نوشتۀ خانم نل نادینگز است. او در این کتاب اهداف تعلیم وتربیت، در شکل کنونیاش، را به پرسش میگیرد و میگوید رسیدن به خوشبختی و زیستی سعادتمندانه در عرصههای فردی و اجتماعی باید هدف تعلیم وتربیت باشد. نادینگز در میانۀ بحثهای گوناگون دربارۀ تعلیم وتربیت نگاهها را متوجه افق دیگری میکند. پرسش مهم کتاب این است که چگونه تعلیم وتربیت میتواند در دستیابی به خوشبختی مؤثر باشد. به نظر نادینگز دست یافتن به خوشبختی در اندیشۀ برنامهریزان تعلیم وتربیت هدفی غایب است، حال آنکه اهداف است که استانداردهای آموزش را تعیین میکند و با آن استاندارهاست که آموزگاران مقصد و محتوا و نحوۀ ارزیابیِ یادگیری را میسنجند.
نادینگز به جای اینکه همۀ توجه ما را بر خوشبختی آیندۀ کودکان در زندگی شغلی و اجتماعی شان متمرکز بکند به طور خاص توجه ما را به خوشبختی اینجایی و اکنونی کودکان در خانه، مدرسه، خیابان و حتی زمین بازی جلب میکند. چنین ادعایی قدری عجیب به نظر میرسد. بسیاری از بچهها از مدرسه خوششان نمیآید و به نظر میرسد در مدرسه چندان به آنها خوش نمیگذرد. ساعات طولانی نشستن پشت میز و نیمکتِ مدرسه و پیروی از قوانین و دستورات مدیر و ناظم و معلم و نوشتن مشق و حل کردن تمرین و ارزیابی و مقایسه شدن با یکدیگر. به نظر نادینگز، بسیاری از مردم از مدرسه متنفرند چون محیط و قوانین مدرسه بچهها را محدود میکنند. نادینگز با این پرسشها آغاز میکند: چرا تعداد زیادی از دانشآموزان باهوش و خلاق از مدرسه متنفرند؟ چرا مدام باید با جملاتی نظیر اینکه «زمانی قدر این روزها/ این درسها/ این معلمها را خواهی دانست!» با این تنفر مواجه شد؟ چرا همواره فکر کردهایم اگر معلم/ والد سختگیری نباشیم عمر کودکمان به بطالت میگذرد و برای مواجهه با آینده آماده نخواهد بود یا ناموفق و بدبخت خواهد شد؟ او با اشاره به تجربۀ خود تأکید میکند: «طی پنجاه سال معلمی و مادری دریافتهام که آدمها وقتی خوشحالاند بهتر یاد میگیرند و دانشآموزانی که شادند کمتر بدجنس، خشن یا ظالماند.» به باور او آدمها وقتی شادند موجودات بهتریاند، پس ضروری است راهی برای تبدیل مدارس به مکانهایی شادتر پیدا کنیم. مدارس امروزی توجهی به خوشبختی ندارند، چون در نهایت خوشبختی را موفقیت آیندۀ اقتصادی کودکان میدانند.
نادینگز اشاره میکند یکی از دلایل بیتوجهی به خوشحالی و خوشبختی در زندگی فردی، خانوادگی و روابط اجتماعیِ روزمره در نظام آموزشی غیبت نگاه و دیدگاه زنانه در نخستین مراحل رشد و توسعۀ تعلیم وتربیت همگانی بوده است. او که خود از مدافعان اخلاق مراقبت و رویکرد زنانه به تربیت اخلاقی است تلاش دارد، با تکیه بر تجربیات و آرای خود در این حوزه، نظام تعلیم وتربیت همگانی و مسائل و کاستیهای آن را از منظر مراقبتی بررسی کند. به نظر او، هدف اصلی در تربیت اخلاقی باید متعهد شدن ما برای ساختن جهانی باشد که در آن برای بچهها خوب بودن ممکن و مطلوب باشد و چنین جهانی قطعاً باید جهان شادی باشد. خوشبختی تا حدی وابسته به شخصیت فرد است، اما در عین حال رهایی از درد و رنج و داشتن روابط صمیمانه نیز در تأمین آن نقش دارد. به این معنا که خوشبختی به چیزی فراتر از فرد و نگرشهای فردی او پیوند میخورد، زیرا آنچه فردی را نیکبخت میکند تا حد زیادی وابسته به هنجارهای مربوط به موقعیت اجتماعی و شبکۀ ارتباطاتی است که در آن قرار دارد.
تعلیم وتربیت و خوشبختی به سه بخش اصلی تقسیم شده است. بخش نخست در چهار فصل به ارتباط خوشبختی با اهداف آموزش میپردازد. بخش دوم در پنج فصل ارتباط بین خوشبختی، تعلیم وتربیت و زندگی شخصی افراد را بررسی کند. و بخش آخر در سه فصل بر تعلیم وتربیت برای زندگی اجتماعی تمرکز دارد.
اول؛ خوشبختی، هدف زندگی و تعلیم وتربیت
در یک سوم نخست کتاب، نادینگز به بررسی خوشبختی به عنوان هدف تعلیم وتربیت میپردازد. کتاب در آغاز پرسشی محوری را طرح میکند: «خوشبختی چیست؟» و برخی نظریات برجستهای را می شکافد که از زمان یونان باستان تا امروز حول این مفهوم شکل گرفتهاند.
بسیاری از متفکران و رهبران دینی هدف زندگی انسان را «رسیدن به چیزی بهتر»/سعادت/خوشبختی/شکوفایی دانستهاند. برای نخستین بار در یونان باستان، سقراط و افلاطون و ارسطو تلاش کردند خوشبختی را مستقل از تغییرات و احتمالات و منفک از میزان ثروت و سلامت و فراز و فرودهای زندگی تعریف کنند. ارسطو یکی از برجستهترینهاست که یودایمونیا 8 یا خوشبختی را در پیوند مستقیم با عقل و عقلانیت دانست. به نظر او حیات عقلانی مهمترین عامل خوشبختی است. شاید تصور کنیم نظر ارسطو اهمیت چندانی در دنیای امروز ندارد، ولی نادینگز اشاره میکند تا همین امروز هم ما با ارسطو درگیریم! رتبه بندیای که ارسطو ایجاد کرد و در آن عمل را پایینتر از نظر قرارداد تأثیر مخربی بر نظام تعلیم وتربیت ما گذاشته که همچنان برجاست. شکاف جدی میان نظر و عمل و دیدگاهی که فعالیتهای عقلانی و نظری و ریاضی را بالاتر از فعالیتهای عملی قرار میدهد هنوز در ما و نظام آموزشی ما زنده است.
خوشبختی در طول تاریخ و در میان متفکران مختلف اشکال گوناگونی داشته و دست یافتن به آن از مسیرهای متنوعی ممکن میشده است، اما به نظر نادینگز خوشبختی هر روز رخ میدهد ـ در حوزههای متفاوت شخصی و اجتماعی و معنوی. نادینگز خلاف فلاسفۀ عقلگرایی چون ارسطو و پیروانش بر اهمیت شرایط عینی دربرابر شرایط ذهنی برای رسیدن به خوشبختی تأکید میکند. او معتقد است درک پیچیدگی مفهوم خوشبختی هم به شرایط عینی و هم به شرایط ذهنی وابسته است و ذات تعلیم وتربیت باید به گونهای باشد که به مردم کمک کند بهترین وجه از شخصیت خود را پرورش دهند. مدرسه باید دانشآموز را در موقعیتهایی قرار دهد که معنای خوشی و خوشبختی را لمس کند و مدام در پیِ آیندهای ساخته شده با رؤیای پول برای خوشبختی ندود. نادینگز بر آموزشِ درک خوشبختیهای کوچکِ اینجایی و اکنونی و نحوۀ لذت بردن از آن اصرار دارد و تجربههایی مانند حضور در طبیعت، حیات وحش، تماشای گروهیِ طلوع و غروب خورشید کنار دریا یا بر بلندی، پختن غذاهای خوشمزه، گوش دادن به موسیقی، پرورش گیاهان خانگی، خواندن شعر و هم صحبتی و نوشیدن چای با پدربزرگها و مادربزرگها را از آن جمله میداند.
نادینگز بحث از نیازها، خواستها و تمایلات را به میان میکشد و خوشبختی در چهرۀ این جهانیاش را پاسخ به آنها میداند. نیازها طبعاً بسیار بنیادیتر از خواستهها و تمایلات هستند؛ نیازهای زیستی مانند غذا و خانه، محافظت از آسیب، چشیدن طعم محبت و مراقبت (دست کم در مراحل ابتدایی زندگی) و ارتباط با انسانها و موجودات دیگر. او میگوید گرچه تعریف ما از خوشبختی و لوازم آن تغییر کرده است، برخی شرایط بنیادی و تغییرناپذیر هم برای خوشبختی وجود دارد. ارتباط و همنشینی با دیگران از منابع اصلی خوشبختی است که مدارس توجه چندانی به آن ندارند. نه فقط از منظر مراقبتی که از نظرگاههای دیگر هم خوشبختیِ ما و همۀ انسانها و موجودات دیگر به هم وابسته است.
دوم: تعلیم وتربیت برای زندگی شخصی
در این فصل استدلاِل محوری کتاب مطرح میشود: سرفصلهای آموزشی اهمیت اندکی میدهند به آنچه برای نیکبختی در زندگی بزرگسالان ضروری است؛ سروسامان دادن به خانه، پدری و مادری کردن، مراقبت از محل زندگی و طبیعت، رشد شخصیت و معنویت و پرورش شخصیتی اخلاقی و سبکروح که بتواند زندگی و روابط رضایت بخشی داشته باشد. به نظر نادینگز، کودکیِ شاد مقدمۀ بزرگسالیِ موفق است و این موضوع مربیان و آموزگاران را متوجه لزوم اهمیت به زندگی شخصی کودکان میکند. مدارس باید نسبت به درد و رنج احتمالی کودکان در خانه حساس باشند. نادینگز تأکید دارد که در رنج بردن هیچ آیندِ معرفتی برای کودکان وجود ندارد و رفتار برخی معلمان و والدین را، که برای پرورش کودک تعمداً او را رنج میدهند، محکوم میکند. به نظر او، معلمان و مدرسه نسبت به کاهش دردهای اجتنابناپذیری که ممکن است کودکی در خانه گرفتار آن باشد مسئولاند.
بخت کودکان برای خوشبختی به خانههایی وابسته است که در آنها دنیا میآیند. خانه منبع آسودگی و خوشحالی است و نباید در مدارس دستکم گرفته شود. خانه نیاز به امنیت و هویت شخصی را تأمین میکند. خانه فقط سرپناه نیست، خانۀ مادی و جسمانی امتداد منِ غیر جسمانی است.
به نظر نادینگز، خانه نیازی اولیه است که میتوان در صورت فراهم بودن آن به کیفیت و نحوۀ پاسخگویی به سایر نیازها اندیشید. خانه نه به معنای سقفی بالای سر که به معنای گوشۀ اختصاصی از دنیا که جایگاه امنیت و آرامش است، از نظر نادینگز، نیازی پایهای است. همۀ ما در جست و جوی آرامشیم و آرامش پیوند ناگسستنی با خانه دارد. همین اهمیتِ آموزشِ سروسامان دادن به جایی را که «خانه» نام دارد ضروری میکند. دانشآموزان باید آنچه باعث آرامش خودشان و دیگران میشود بشناسند. ایجاد خانه، نگهداری از آن و سامان دادن به آن تاریخ بلندی دارد که باید دانسته شود، اما از آنجا که همیشه با زنان و زنانگی و تن و طبیعت در پیوند بوده بیارزش تلقی شده و ناشناخته مانده است.
سامان دادن به خانه مستلزم یادگرفتن چیزهایی دربارۀ تغذیه، امنیت، نظم و نظافت، بودجه بندی و خرید، چیدمان و نور و رنگ، مصرف خردمندانه، مدیریت زمان، شیوۀ نگهداری از گیاهان و حیوانات خانگی و وسایل شخصی و غیرشخصی و… است. هدف تعلیم وتربیت به شیوۀ نادینگز تربیت کودکانی شاد و بزرگسالانی بهتر برای آینده است و به نظر او منبع اصلی این شادی و آن خوبی «خانه» است. به نظر او، ارزشهای جامعه چنان بوده است که دخترانمان برای موفقیت به سمت اجتماع رفته اند و نه آنها و نه پسرانمان خانه و آنچه را به فضای خصوصی مربوط بوده ارزشمند نداستهاند و این را مایۀ تأسف و نشان از سیطرۀ ارزش پول در درک ما از خوشبختی میداند. در کنار پرداختن به خانه یکی دیگر از بهانههای احساس خوشبختی در زندگی روزمره دوست داشتن مکان زندگی و طبیعتِ پیرامون آن است که شناخت طبیعت و قوانین آن را ضرورت میبخشد.
یکی از نکاتی که نادینگز بهکرات به آن اشاره میکند توجه به مسئولیت والد بودن است. او میگوید: «هیچ وظیفهای مهم تر از پدر و مادری در جهان وجود ندارد در حالی که همۀ مدارس ما آموزش جبر و شکسپیر را از آن ضروریتر دانستهاند!» او بر این باور است که در سطوح مختلف تحصیلی دانشآموزان به فراخور سنشان باید با مسائلی چون ارتباط جنسی، بارداری، تجاوز، تولد و مراحل رشد کودک، تاریخ تغییر و تحولات خانواده و نظرات گوناگون مربوط به آن آشنا باشند.
نکتۀ دیگری که نادینگز در مقام فیلسوف اخلاق بر آن تأکید دارد بایستگی تربیت اخلاقی و معنوی دانشآموزان است. شخصیت خوب و منش اخلاقی از ارکان خوشبختی است. او معتقد است ما باید بر پرورش فضایل اخلاقی در کودکان تمرکز کنیم اما نباید به آموزش اکتفا کنیم بلکه باید در دانشآموز حساسیت اخلاقی ایجاد کنیم. آنها باید نسبت به ظلم و بیعدالتی در مورد خودشان و دیگران حساس باشند و قدرت تشخیصِ همدلانۀ کار درست در موقعیتهای مختلف اخلاقی را پیدا کنند.
این واقعیت که برنامههای درسی را مردان نوشتهاند باعث شده نگاه تعلیم وتربیت مستقیماً متوجه حیات اجتماعی باشد و آنچه با زنانگی در پیوند بوده، یعنی داشتن خانهای آرام، پرورش فرزندان شاد، ایجاد ارتباط با خانواده و بستگان و همسایگان، در اولویت آموزشی قرار نگیرد. با آنکه ایجاد خانهای امن و آرام از شرایط اصلی احساس خوشبختی است هیچ وقت مورد توجه مدارس نبوده است، یا در نهایت فقط زمانی در مدارس دخترانه آموزش داده میشده. نادینگز با تمرکز بر این مباحث در واقع قصد دارد به نظام اولویتبندی اشاره کند که با نادیده گرفتن بخشهای مهمی از زندگی، بیش از آنکه به دانشآموزان کمک کند، به آنان آسیب میزند. او به تربیت کودکانی که نسبت به محیط زیستشان حساساند و نوجوانانی که با اطلاعات کافی دربارۀ شیوۀ صحیح همسری و پدری/مادری وارد زندگی مشترک میشوند تأکید دارد.
سوم؛ تعلیم وتربیت برای زندگی اجتماعی
نادینگز اذعان دارد که پیدا کردن شغل مناسب یکی از کلیدهای خوشبختی است، اما هدف فعلی آموزش برای حضور در اجتماع بهدست آوردن پول است. نادینگز نشان میدهد چگونه پول الزاماً ارتباطی با خوشبختی و رضایت شغلی ندارد. ایدۀ مهمی که نادینگز در این بخش مطرح میکند مخالفت او با آموزش یکسان به همه و گرایشهای محدود آموزشی است. او آموزش برابر را نهتنها نشانۀ دموکراسی و برابر بودن همه نمیداند که آن را یکی از دلایل اصلی نارضایتیهای شغلی و کاری میبیند. به نظر او، ایجاد فرصتهای تحصیلی برابر، به این معنا که همه مجبور باشند جبر و هندسه بخوانند، منجر به برابری نخواهد شد، بلکه اجباری است برای همگان تا درسهایی را بخوانند که فقط به درد عدۀ اندکی خواهد خورد.
نویسنده اشاره میکند که طبیعی است بخواهیم برخی چیزها را همه بیاموزند، ولی در عین حال نظام آموزشی باید طیف وسیعی از موضوعات را در برابر دانشآموزان قرار دهد تا آنها بتوانند از آن میان علاقۀ شغلی آیندۀ خود را بیابند و حرفهای را برگزینند که به آنها حس بهتری از خودشان و جهان اطرافشان میدهد. آموزش برابر به معنای آموزش مشابه نیست بلکه گشودن انتخابهای متعدد پیش روی دانشآموزان و نشان دادن راهی به آنهاست که برای رسیدن به هدفشان باید در آن قدم بگذارند. او تأکید میکند که اگر دموکراسی آموزشی را مساوی یکسان بودن سرفصلها بدانیم در واقع با طبیعت مقابله کردهایم.
در بخش پایانی کتاب، نادینگز اشاره میکند که ما بیجهت برای استعدادهای ریاضی و زبانی کودکان این قدر ارزش قائل شدهایم. استعداد ریاضی مهم است ولی مهمتر از سایر استعدادها نیست. او مخالف جدا کردن رشتههای نظری از عملی و کاربردی است. به نظر او، همۀ بچهها باید گفتوشنود و تفکر نقاد را بیاموزند، چرا که به آنان برای ایجاد روابط درست و قوی کمک میکند. آموزگاران و والدین باید به کودکان گوش کنند و خوشبختی اکنونی آنها، نیازها و خواستههای امروزشان را ببینند و بشنوند، چراکه خوشحالی امروز است که خوشبختی آیندۀ آنها را میسازد.
نادینگز در آموزش و تربیت مراقبتی خود میخواهد نگاه ما را به آموزش زیر و رو کند و خواهان بازاندیشی موشکافانه و مستمر در تعلیم وتربیت است. او این طرح را در آثار دیگرش با دقت و وسواس پی میگیرد و بسط میدهد. طرحی که بر اساس آن بهترین مدارس باید شبیه بهترین خانهها باشند و بهترین خانهها آنهایی هستند که روابط مراقبتی مستمر در آنها وجود دارد و به نیازهای آشکار و ضمنی افراد توجه میشود.
پینوشتها
- این یادداشت پیشتر در ماهنامه زنان امروز، شماره 19، صص 102-105 منتشر شده است.
Happiness and Education, Nel Noddings, New York, Cambridge University Press, 2003 1
- Caring: A Feminine Approach to Ethics and Moral Education
Stories Lives Tell: Narrative and Dialogue in Education 3.
Philosophy of Education؛ این کتاب نادینگز تا کنون دو بار به فارسی ترجمه شده که متأسفانه هیچیک دقیق و ویراسته نیستند.4.
Starting at Home: Caring and Social Policy
- Critical Issues in Education: Dialogues and Dialectics.
Education and Democracy in the 21st Century.7
Udaimoni