مدتی پیش یکی از دوستانم را ملاقات کردم که سالهاست علاوه بر فلسفه در زمینههای روانکاوی و روانشناسی مطالعه و فعالیت میکند. بحث شد از ملال خودم و اندوه و گاه افسردگی شدید برخی دوستانم. پرسیدم ازش که خیال میکند ما اخلاقاً در قبال این دیگرانِ دوستِ اندوهگین و افسرده مسئولیم- وقتی نه دانشاش را داریم و نه از عمق و علت حقیقی جراحتهایشان آگاهیم؟ خیلی خونسرد و با نگاه پر ترحمی بهم گفت «در شرایط کنونیِ ما و جامعهمان به نظرم بزرگترین مسئولیت اخلاقی هر آدمی اینه که مراقب خودش باشه!». (منظورش البته مراقبت در معنای وسیع و عمیق کلمه، از مراقبت از سلامت روح و جسم و روابط تا پروای اخلاقی نسبت به نوع ارتباطاتمان با دیگران و نحوه تعامل صادقانه با آنان بود). اما انگیزه نگاه پر از ترحمش هرچه که بود به نکته مهمی اشاره کرد که با آن کاملن همدلام: فضیلت خود دوستی.
تقریباً همه ما کما بیش تجربه وارد شدن به روابطی را داشتهایم که آرزو کردهایم کاش آن را شروع نکرده بودیم یا پیش از آنکه کار به جای باریک بکشد و اینقدر از قلب / عمر / مال / سلامتی مان هزینه بدهیم، قدرت تشخیص نشانهها برای ترک رابطه را میداشتیم. فرقی هم ندارد رابطه عشقی باشد یا دوستانه و یا حرفهای، گاهی تشخیص زودهنگام نشانهها، قبل از اینکه قلب درگیر یا رودربایستی دست و پاگیر و یا پیش پرداخت زمینگیرمان کرده باشد، میتواند مانع از پرت شدن ته دره شود و بارِ خاطرات تلخ شکستها را سبکتر کند.
داشتم به سیاهه کارهای عقب مانده ای که باید تا امروز انجام میدادم نگاه میکردم و به کتاب باشگاه مغز که قرار است مرا از شر پراکندگی و ورجه ورجه های ذهن نجات دهد که عنوان «مقالهای » توجهم را جلب کرد! مقاله ادعا کرده بود ده ویژگی آدمهای روان رنجه را به ما نشان میدهد که کمک میکند آنها را زود بشناسیم و ازشان فاصله بگیریم. مطلب را که خواندم به نظرم واقعن جالب آمد (خیلی وقت بود دنبال شبیه چنین چیزی میگشتم). این شد که با رغبت باشگاه مغز را ترک کردم تا این را ترجمه کنم و برای دوستانم بفرستم!
باری، نوشته با این شروع میشود که آدمهای روانرنجه هیچ موجودات عجیب و غریبی نیستند که بتوان به راحتی تشخیصشان داد و از درگیر شدن باهاشان خودداری کرد. اتفاقن خیلی هاشان خواستنی و جذابند و ممکن است خیلی باهاشان پیش بروید تا نهایتن به این تشخیص برسید که با آدم نرمالی/بهنجاری طرف نیستند. بعد ده ویژگی این قبیل آدمها را فهرست میکند که به شما کمک میکند زودتر آنها را بشناسید.
1- این آدمها همیشه نقش آدمهای قربانی را بازی میکنند.
کمابیش اغلب ما (خاصه اگر دهه پنجاهی، شصتی یا حتی هفتادی باشیم) خیلی احساس قربانی بودن داریم (باقی یا هنوز سنشان قد نمیدهد یا از سنشان گذشته این بازیها). ولی اینکه فردی همه مشکلاتی که دارد ناشی از نامرادی روزگار و نامردمی آدمهای دور و نزدیکش بداند چه؟
2- این آدمها احساس همدلی ندارند.
تا به حال پیش آمده که آدمی در حق شما یا یکی از دوستان و نزدیکان یا همکارانتان بدیای بکند که فکر کنید اگر ذرهای وجدان داشت باید از عذاب وجدان میمرد، ولی آن آدم نه تنها نمیمیرد که هیچ حس خاصی هم ندارد. جفا/خیانت/ اهمال کاری کرده و آسیبهای مادی و معنوی جبران ناپذیری به دیگران وارد کرده، ولی حتی در نگاه یا رفتارش هیچ نشانی از شرمندگی یا عذاب وجدان که هیچ، همدلی هم نیست؟
(گاهی زبانی هم اگر عذرخواهی کنند چنان لحن طلبکاری دارند که شما در ناراستیشان شک نمیکنید.)
3- تغییرات احوالشان زیاد است
یک روز شاد و یک روز غمگیناند و از دیگران انتظار دارند که همراهشان روی بند این احوالات تاب بخورند.
4- گاهی این افراد سعی میکنند مانند آدمهای دیگری رفتار کنند.
این یکی واقعن نشانه جالبی است. این آدمها به قول فلاسفه اصیل نیستند، بلکه رفتارهاشان را از روی فرد دیگری که احتمالاً محبوبیت، احترام و یا موقعیت خوبی دارد تقلید میکنند- پیش پاافتاده ترینش تقلید در سبک پوشش یا حرف زدن است.
5- ندرتاً میپذیرند که اشتباه کردهاند
پذیرفتن اشتباه یکی از نشانههای بلوغ است. آدمها همه اشتباه میکنند، ولی آن که هرگز نپذیرد اشتباه کرده و بخواهد تمام مدت برای دیگران نمایش اینکه چقدر بهترین و کار-درستترین است بازی کند- آنقدر که خودش هم باورش بشود (احتمالاً تنها کسی که باورش بشود) موجود خطرناکی است.
6- فرافکنی و خودزنی
آدمهای روانرنجه آدمهای فرافکنی هستند. همیشه همه چیز تقصیر بقیه بوده است. کارهای اشتباه آنان نتایج ناگزیر فرایند اشتباهات دیگران بوده است و یا اصلن «آره، آره…همین که تو میگی… همه اش تقصیر منه…شماها خوبید، من آدم عوضیام» یا حتی « باشه آقا جان…من همان پشهام نیستم»
7- تلاش میکنند شما را از گذشته خود دور نگه دارند
این قبیل آدمها همیشه سعی میکنند شما را از گذشته خودشان، شغلها، شکستها، آدمها و احتمالاً ناکامیهای آن دور نگه دارند. چون احتمالن آدمهای گذشتهشان حالیشان نبوده چطور مقصر همه پیشآمدهای بد شکستها و ناکامیهای آنها بودهاند و چیزهایی به شما بگویند که دلسردتان کند و امکان شروع دوباره را منتفی!
8- دروغگویند
این آدمها حتی وقتی هیچ دلیلی برای دروغگویی وجود ندارد دروغ میگویند. و داستانهای گاه کودکانه و برخورندهای هم در آستین دارند برای اثبات دروغهاشان.
9- آدم روانرنجه وقتی دیگر به شما نیازی نداشته باشد و به اصطلاح برایش صرفه نداشته باشید ترکتان میکند
این توانایی را دارند. آنقدر راحت از کنار دیگران میگذرند که انگار هیچ وقت وجود نداشته اند. (اگر یار زندگیتان باشند با منزوی کردن، ایجاد احساس ناامنی، حماقت، آزردگی و یا حتی بی ارزشی تحقیرتان میکنند. خیلی خونسرد یا حتی رضایتمند. این آدمها فاقد عواطف واقعیاند)
10- روان رنجهها سعی میکنند دیگران را کنترل کنند.
روانرنجهها خیلی شبیه خودشیفته ها هستند. مدام در حال اثبات برتری و سروری خود بر دیگرانند. دیگران را برای رسیدن به اهداف خودشان استثمار میکنند و البته از خودشیفتهها خطر ناکترند چون برای ستمکارانهترین رفتارهاشان هم احساس پشیمانی ندارند. این آدمها فاقد احساسات واقعیاند.